منِ فاطمه کشاورزی مدیر کسبوکار و سایت واچینک، ساکن روستای دشت آزادگان هستم از استان فارس. همهی اجدادمان باغدار و کشاورز بودهاند. به گمانم به همین خاطر وقتی عموم مردم شناسنامهدار شدهاند فامیلی ما را به حسب شغلمان «کشاورزی» گذاشتهند. حالا خوب شد که فامیلی ما «باغداری» نشد نه؟ یعنی آن وقت به جای فاطمه کشاورزی، باید من را فاطمه باغداری صدا میزدید. بگذریم. بزرگترین باغ دیم انگور کشور در منطقه ماست که توسط اجداد ما کاشته شدهاند و نسل به نسل و دست به دست چرخیدهاند، تا به اهالی روستاهای ما ارث رسیدهاند. حالا منتظرم ببینم یادگار اجدادم چه گلی به سرِ منِ یک الف بچه میزند.
منطقه دشمن زیاری کجاست؟
دشمن زیاری یک منطقهی وسیعی است که ۵۰ تا ۹۰ کیلومتر با شیراز فاصله دارد و حدود ۵۰ روستا را شامل میشود. (دشمن زیاری نام یک ایل بزرگ از قوم لر بوده که بخشی از آن در یاسوج ساکن هستند و بخش دیگری در نورآباد ممسنی). اهالی این روستاها به زبان لری صحبتت میکنند و هنوز لباس محلی لری میپوشند. دشمن زیاری آب و هوای معتدل و زاگرسی دارد. همین باعث شده که دامداری، کشاورزی و باغداری در روستاهای مختلف این منطقه رونق داشته باشد. کشت باغ انگور دیم، بادام، انجیر، گردو، برنج، جو، گندم و… . زندگی اهالی این روستاها از قدیم تا الان با همین مشاغل روی ریل بوده و میچرخیده. اخیرا که بارندگیها کم شده این مشاغل هم رونق گذشته را ندارد. خیلی از زمینهای جو و گندم به خاطر خشکسالی به درخت انجیر، بادام، گردو، انگور و… تبدیل شده است. خود ما پارسال زمین جو را رها کردیم. چون رشدی نکرده بود و عملا امکان برداشت هم نبود. برویم که بیشتر با محل زندگی من آشنا شویم. روستای دشت آزادگان یکی از روستاهای دشمن زیاری است. قبل از آشنا شدن با این روستا، لازم است که با روستایِ دِرک آشنا شویم.
روستای دِرک در منطقه دشمن زیاری
زادگاه اصلی من روستای درک، در منطقه دشمن زیاری است. همانجایی که وقتی همکارانم میخواستند کارهای بیمهی من را راست و ریس کنند، مانده بودند کجاست و چطور تلفظ میشود. زمین و زمان را در اینترنت و جاهای دیگر به هم دوخته بودند اما نتوانسته بودند روستای دِرک را پیدا کنند. در حال حاضر هیچ آثاری از روستای دِرک نیست جز یک اسم در شناسنامههایمان و خرواری از خاک. منِ فاطمه کشاورزی در این روستا به دنیا آمدم و تا زمانی که سه چهار ساله بودم در این روستا زندگی میکردیم. به همراه خانواده پدربزرگم در یک حیاط و خانهی دو طبقه که به آن «بالاخانه» میگفتیم. تمام خانهها سنگی بود و سقفشان چوبی. بیشتر چوبها هم مال درختهای چنار رودخانهی «دهگردو» بود. بعضی خانهها از پشت بام هم به همدیگر راه داشت و برای بازی ما بچهها خیلی لذت بخش بود. این روستا لبهی یک پرتگاه و دره واقع شده بود. همین باعث شد اوایل دهه هفتاد، اهالی دِرک مهاجرت کنند به جای دیگری و روستای «دشت آزادگان» را تاسیس کنند. برای همین چوب و در و پنجرههای خانهی قبلیشان در درک را کَندند و به دشت آزادگان آوردند. به همین خاطر درک و خانههایش رفته رفته خراب شد و چیزی ازش نماند. البته جای دوری هم نرفتیم. با روستای درک فقط ۲۰ کیلومتر فاصله داریم.
رودخانه «ده گردو» در منطقه دشمن زیاری
یکی از زیباییهای طبیعی و گردشگری منطقه دشمن زیاری رودخانهی ده گردو است. وسط روستای دِرک (روستای پدرم) و روستای گَلگون (روستای مادرم) قرار دارد. هر دو روستا به هم نزدیک هستند. هر چه خاطرات خوش از زمان بچگیام به یاد دارم، به خاطر کشاورزی و زندگی کنار این رودخانه است. پدربزرگ مادریام هر سال این طرف رودخانه برنج میکاشت و پدربزرگ پدریام آن طرف رودخانه گندم و جو. من و بقیه بچهها هم در امتداد طول و عرض این رودخانه دنبال ماهی و قورباغه بودیم. روسری من را پهن میکردیم کف رودخانه و فکر میکردیم این موجودات ریز و سیاه رنگ، بچه ماهی هستند و ما آنها را صید کردیم. بعدها فهمیدیم همهشان بچه قورباغه بودند نه بچه ماهی.
در زمینها کَپَر درست میکردیم. پشهبند برده میبردیم و تا وقتی که برداشت محصول تمام بشود، کنار رودخانه میماندیم و زندگی میکردیم. متاسفانه الان زمینها رونق و خوشی گذشته را ندارد. هم به خاطر خشکسالی و هم به خاطر مهاجرت اهالی روستای دشت آزادگان به شیراز. شاید هم به خاطر اینکه دشت آزادگان فعلی، برعکس روستای درک فاصلهی بیشتری با رودخانه دارد و رفت آمد هر روزه و پیاده سختتر است. اما تعطیلات و مخصوصا سیزدهبدرها جایمان کنار ده گردو است. با فامیلهایی که خیلی وقت است همدیگر را ندیدهایم، خاطرات گذشته را مرور میکنیم. برای من عین جلسات تاریخ شفاهی میماند که چیزهای زیادی یاد میگیرم.
روستای دشت آزادگان در منطقه دشمن زیاری نورآباد ممسنی
حالا روستای دشت آزادگان که اوایل دهه هفتاد تاسیس شد، دارد ۳۰ ساله میشود (تقریبا هم سن من). در دامنهی رشته کوه «تاسَک» و وسط جنگلهای سرسبز بلوط قرار دارد و جان میدهد که بزنی به دل جنگلهای بلوط و طبیعت گردی کنی. این روستا به باغهای دیم انگور چسبیده است و کار باغداری را به خاطر فاصلهی کم راحت کرده است. درآمد اکثر مردم فصلی است. خیلی سال پیش بخش زیادی از مردم، حداقل ده دوازده تایی بز و گوسفند داشتند که همه را یکی میکردند و به نوبت یک نفر آنها را به کوه و چرا میبرد. اما الان خیلیها دست کشیدهاند و چند نفری هستند که هنوز دامداری را ادامه دادهاند. نرخ مهاجرت به شیراز هم بسیار بالاست. رسما وقتی کسی ازدواج میکند، سعی میکند به شیراز برود و شغلی برای خودش دست و پا کند. اما هنوز باغداری رواج دارد. تابستانها باغهای دیم انگور شهریها را به روستا میکشاند برای برداشت غوره و انگورشان.
کوه تاسَک در منطقه دشمن زیاری
کوه تاسک ما را و دماند شما را. بله، برایمان همین قدر خاص و شناس است. از هر روستای دشمن زیاری که نگاه کنی، قلهی تاسک پیداست و بهتان «خوشامد یا سفر بیخطر» میگوید. پوشیده از جنگلهای بلوط است. انواع محتلف پرنده و حیوانات وحشی دارد و مهمتر از همه گیاهان دارویی خودرو که در این کوه وجود دارد و من طعم آویشن آن را چشدهام و برایتان توصیف نکنم که دلتان آب نیفتد. آن وقتها که بچه دبستانی نیموجبی بودم، قلهی تاسک حتی تابستانها هم برف داشت. اما حالا در زمستان هم به زور برف روی آن مینشیند. بهار پر از چشمههای فصلی است و چند چشمهی دائمی هم دارد که البته کم آب شدهاند. از یک تراژدی هم برایتان بنویسم که هر سال بخشی از جنگلهای بلوط کوه تاسک دشمن زیاری در آتش میسوزد. اتشی که گاه سهوی است و گاه عمدی. هم همت و دلسوزی مردمی را میطلبد و هم مسئولین را.